سعید مخدوم رهین: “فارسی، دری و تاجیکی یک زبان است!”
دکتر سعید مخدوم رهین، نویسنده و ارباب شناخته دولتی جمهوری اسلامی افغانستان است. او سالهای طولانی در مقام وزیر فرهنگ و اطلاعات این کشور فعالیت کرده، با تاجیکستان و دایرههای فرهنگی آن ارتباط قوی دارد. در یک صحبت اختصاصی دکتر رهین در مورد ریشههای زبان فارسی و تقسیمات میراث فرهنگی مردم فارسیزبان اندیشههای جالبی ارائه کرده که فشرده آنرا منظور شما میگردانیم.
–رهین صاحب، آیا فارسی، دری و تاجیکی – سه نام برای یک زبان است یا اینها زبانهای مختلف هستند؟
-فارسی، دری و تاجیکی یک زبان است. فارسی در ایران، دری در افغانستان، تاجیکی در تاجیکستان و همچنین در سمرقند و بخارا و ترمذ لهجههای متفاوت از یک زبان هستند. علاوه بر این، اینها لهجههای عمدهای میباشند که هر کدامی دهها لهجه فرعی دارند. برای مثال، لهجه غور از کابل، خجند از دوشنبه، اصفهان از تهران بسیار فرق میکند، اما ریشه یک است.
اصلاً، تعبیر فارسی دری از زمان سامانیان پیدا شد، از زمانی که مسئله ترجمه “کلیله و دمنه”به وجود آمد:
بفرمود تا پارسی دری،
نوشتند و کوتاه شد داوری.
بعداً، این زبان از خراسان به سرزمین همسایه، مخصوصاً به عراق عجم و فارس یا ایران امروز رفت. در ابتدا، عنیقتر تا قرن 7-8 هجری آن در سرزمین ایران زبان تحصیلیافتهها و قشر باسواد جامعه بود و عوامالناس هنوز به زبان دری وارد نبودند. در قرن 7 هجری حکیم ناصر خسرو قبادیانی ضمن سفر حج که در تفکر وی انقلاب روانی به وجود آورد، در تبریز قرار میگیرد. او در“سفرنامه”مینویسد که در تبریز قطران نام شاعریرا دیدم که شعر نیکو میگفت، اما دری نمیدانست و دیوان دقیقی و منجیقرا به من خواند. این وضع تا به قرن 7 که عصر سعدیست و قرن 8 که عصر حافظ است، دوام میکند.
–شما میخواهید بگویید که تاجیکی یا دری زبان مادری سعدی نبود؟
-بلی. زبان مادری سعدی دیگر بود. در پایان دیوان او چندی از نمونه اشعارش با زبان مادریاش موجود است که تاجیکی نیستند. یک دلیل دیگر میآرم. در ایران میگویند: “فلان آدم دری-وری میگوید”یا“دری-وری نگو ”. تعبیر دری-وری به معنای یاوه، مزخرف و حرف پوچ استفاده میشود. چون در ابتدا زبان دری در فارس زبان نخبگان بود، مردم عادی کوچه و بازار آن را نمیفهمیدند. آنهایی که این زبانرا بلد بودند، خودرا از طبقه بلندمرتبهها میگرفتند. خواجه حافظ میگوید:
ز شعر دلکش حافظ کسی شود آگاه،
که لطف طبع سخن گفتن دری داند.
همین طور، وقتی عوامالناس خودنمایی نخبگان را میدیدند، خوششان نمیآمد و میگفتند، فلانی دری-وری میگوید، یعنی یاوه و مزخرف میگوید.
–اگر زبان ما یک است، پس این همه اصرار بین ایرانیها، افغانستانیها و تاجیکستانیها در مورد جدا بودن زبان بهر چیست؟
-اصرار بیمعنیست. زبان ما مشترک و یادگار نیاکان مشترک است. هرچند زادگاهش سرزمین ماست – خراسان است. اما برای ما حافظ و سعدی همان قدر بزرگ است که حکیم سنایی برای ایران و فردوسی برای تاجیکستان. یا پدر شعر فارسی استاد رودکی، که افتخار همهامان است.
-متأسفانه، در افغانستان سالهای آخر یک نوع تبعیض زبان دری احساس میشود…
-حکومتیها هر کاری که میخواهند بکنند، برای مردم زبان دری همانا عزیز است و زبان ما زبان معاشرت بین اقوام افغانستان میباشد.
–شما سالهای طولانی وزیر اطلاعات و فرهنگ افغانستان بودید. لطفاً بگویید که برای گسترش زبان تاجیکی و ریشهکن کردن تبعیض چه کارهارا به انجام رسانیدید؟
-طوری شما افاده کردید، تبعیض زبان تاجیکی در افغانستان وجود ندارد. من دو دوره، حدود 11 سال، وزیر اطلاعات و فرهنگ افغانستان بودم و در قبال همه زبانها مسئولیت داشتم. در برابر زبان تاجیکی یا دری، خداوند توفیق داد که همچنین به زبان پشتو، ترکمن و ازبک، یعنی به فرهنگ افغانستان خدمت کردم.
– در حال حاضر در افغانستان دو زبان: دری و پشت و زبانهای رسمی هستند. ما در تاریخ پشتوهاییرا میدانیم که برای زبان تاجیکی خدمت کردند. مثال، احمدشاه عبدالی، پسرش تیمورشاه و شاهشجاع شاهانی بودند که به زبان فارسی ایجاد کردهاند. زبان خانوادگی و روزمره زایرشاه پشتو دری بود…
-و شعر مشهور حافظ که از طرف یکی از خطاطان معروف کابل کتابت شده بود، بالای سرش همیشه آویزان میایستاد. ضمن صحبت با خبرنگاران، وقتی سخن از آزادی رفت، به لوح بالای سرش، به بیت حافظ اشاره کرده گفت:
غلام همت آنم که زیر چرخ کبود،
ز هر چه رنگ تعلق پذیرد، آزاد است.
و در عین حال شاعران بزرگ پشتو هم به زبان فارسی اشعار زیبا سرودهاند. برای مثال، خوشحالخان ختک همان طوری که با پشتو مؤثر شعر میگوید، به فارسی هم اشعار لطیف سروده است. او شعرهای پشتوی خودرا با تخلص خوشحال و چکامههای فارسیشرا با تخلص روحی ایجاد میکند .
روحی و عشق مهرخان،
درد و بلای عاشقی،
لذت درد یافته،
یاد دوا نمیکند.
ببینید که چه قدر لطیف است.
در ادبیات پشتونی فعلاً شعر مخلوط یا شیر و شکر نیز رواج کرده است. برای مثال:
ای دلبر لاهوری، بالله که به رخ وری،
غمهای تو بر جانم، چون ابر اسد اوری.
“ور” به فارسی آتش است یا للگون و فروزان. “اور”- باریدن است. این شعررا خوشحالخان در سفر هندوستان گفته است که خیلی زیبا است.
–ببینید، طول سالهای همزیستی بین تاجیکان و پشتوها این قدر نزدیکی و همپذیری وجود دارد، اما این سوتفاهمهای معاصررا سبب چیست؟
-من فکر میکنم که بین تاجیکها و پشتوها سوتفاهم جدی نیست. فقط افراد مشخص با سببهای معلوم و نامعلوم میخواهند که این مسئلهرا بیمارگونه مطرح کنند. بین افراد و اقوام ما، خوشبختانه، این مسئله نیست. چند نفری که یاوهگویی میکند، تفرقه انداختنی هستند که اینهارا وقت میشوید.
–یک مسئلهای که بین افغانستان، تاجیکستان و ایران وجود دارد، بحث اطراف مفاخر فرهنگیست. قبلاً یک افغانستانی شرابیرا با نام“رومی”در اروپا تولید میکرد و ترکیه دعوا نمود و تولید شراب قطع گردید. بعد این ایرانیها دعوا کردند که رومی مال آنهاست…
-ما، یعنی نسلهای حاضرة مشرقزمین گاهی کور-کورانه به دمبال ملّتخواهی هستیم. هیچ گاه یک آمریکایی یا اوسترلیایی بر آن عقیده نیست که شکسپیر از بریتانیاست و از آنها نیست. او میراث مشترک فرهنگی انگلیسیزبانان عالم است. مولانا در بلخ به دنیا آمد، در قونیه ترکیه زندگی کرد و خودش هم میگوید:
از خراسانم کشیدی، تا بر یونانیام،
تا درآمیزم، به ایشان تا کنم خوشمزهبی.
من در یکی از این مباحثهها نوشته بودم که مولاناییرا که در کاینات خدا نمیگنجد و وطنش فراتر از این دنیاست، کوشش میکنیم که در بلخ گنجانیم، ترکها میکوشند که در قونیه بگنجانند، ایرانیها که نه بلخ دارند و نه قونیه، میخواهند رومیرا در گوشه موهوم تاریخ جا بکنند که مال آنها شود. این حماقت است و این کار درست نیست. زیرا در زمان مولانا فرهنگ جهان اسلام مشترک بود، همان طوری که در زمان خود جلالالدین به قونیه بی ویزا و شناسنامه میرفت. محض همین مشترکات بود که امیر خسرو در دهلی شاهکار میسرود و مردم شیراز مفتون میشدند، مولانا در قونیه ایجاد میکرد و تگار در هندوستان شیفته شده و تولستوی در روسیه اطراف ایجادیات او میاندیشید. بنابر این، مولانا برین بزرگانرا در ولایت، منطقه یا محدوده مرزهای دولت گنجاندن نادرست است.
مولانا پیشواست، پیشوا و رهبر همه عارفان و عاشقان است. عشق که ملت ندارد و تابع ملیگرایی ابلهانه نیست.
مصاحب عادل ناظر
“تاجیکستان”
Комментарии (0)